𝒆𝒗𝒆𝒓𝒚𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈

ایحححح 

من هنوز زندمممممممممم!

میص یو آل :"|

من نمیرم ت پنل..

من نمیرم ت پنل...

من وارد پنلم نمیشم....

نمیرم فمیدیییییییییییییییییییییییییییین ؟

اگ برم برگشتم با سوسکاس =-=

عه من ک تو اکانتمم  ._.

بیاین از فرصتتون استفاده کنین میرماااااااااا .-.

بیان رد داده یا چی ؟ :|

چرا اینیکی بدون اک اومد هعتابعتالققصا

ودف ؟ :)

خب کسی نی .-.

میرم من .-.

میام باز ایحححححح

میاماااااا

میام

میام

میام

خواهم امد

استی سیففففففففففف

جوجوت جوجو سوخاری شدهT-T

جوجو های سوخاری خوشمزن!

رژیییییی T_T

پانیییییییییییییییییییییی

ولی تو که نوموخوای منو بخوری که-.-

خیلی خری یه زرافه دراز خر-.-

....

......

...

.. ..... ..... ... ... ... .... ، ............... :)

بوی گل های یاس توی هوا حکم رانی میکرد .. ! 

زمین پر بود از یاس های آبی و سفیدی ک هر چشمی را مجذوب خود میکرد 

آسمان پر از ابر بود .. انگار قرار است ببارد .. 

ببارد و بشورد و ببرد .. غم هایی ک نهفته شد 

اعتماد هایی ک شکسته شد و انسانی ک زمانش را از دست داد 

بشورد و ببرد .. 

ابر بارید .. 

شست غم هارا ، شست ندیدن هارا ، شست زشتی هارا ، برد احساسات منفی را .. اما .. 

چه کند با دل شکسته ؟ :)

بوی یاس ها انقدر غلیظ بود که انگار تورا مجبور میکرد به انها توجه کنی .. محبت کنی .. و انگار زیبایی خود را به رخ دیگران میکشید 

اوه اما میدانی؟ زیبایی به تنهایی کافی نبود 

روز ها گذشت و ادمک قصه ما در میان آن باغ پر از گل نهایت لذت را میبرد .. 

 از بوی آن یاس های آبی سر مست میشد .. 

میخندید 

میچرخید .. خوشحال بود 

او با دل شکسته اش .. ولی خوشحال بود :)

آنقدر غرق خوشی بود که متوجه نشد .. اما ی روز 

ناگهان بر اثر چرخشی روی زمین افتاد و در انجا با بوته ی خشکیده گل یاس روبه رو شد .. 

اخر میدانی؟:) 

گل .. نیاز به محبت داشت .. نیاز به توجه داشت .. 

اما ادمک خودخواه .. بوته ی خشکیده را به اتش کشید .. !

بوته ای ک .. ب پای او خشکید و سوخت :)

میص یو مور پیاز خره :")

:"))))) رووووژژژژژژژژ میصتتتتت

یااا کجایی ژوژوممم هقق دلم تنگیدههه

میخ بات بحرفممممم

ژوژوی بد:"(

خدافظ روژینا😃

رژییی خوبییی؟!