خب...امم
الان که این پست داره نوشته میشه چند قطره ایم از صورتم داره میریزه رو کیبورد نابود شده ی این بچم و منم با استرس تند تند پاکشون میکنم ک ی وقت هنگ نکنه
الان از لایو دریمینگ اومدم..(اره ننه جون از خونه اقدس اینا میام)
امم...خب لایواش خیلی ارامش میده و درعین حال باعث میشه ی روز کامل تو دپ مود باشم هیهیهی
اگر اینستا دارین حتما داشته باشینش =) (وقتی دوستام هیچکدوم تو فاز من نیسن و حسه بی کسی میکنم .-. )
امم..راسش در عین حال ک خیلی داغون ب نظر میام حالم خوبه
ریسه ی خوشگلمو وصل کردم و نور کمش داره بهم ارامش میده :)
در عین حال مامانم و خواهرم دارن صدای بلند اهنگمو که از اتاق بیرون میره رو میشنون و میدونن الان وقت مزاحمت نیست پس نمیان (مدیونین فک کنین هرموقه همچین شرایطی پیش میاد مامانم اینا منو اویزون از تخت یا درحال کشیدن و نوشتن چیزای عجیب یا گو خوری میبینن xD )
امم..میتونم تا فردا بنویسم و ازین بابت خیلی خوشالم
یهو دیدین فردا صب ک اومدین بیان با ی متنی مث همون اقاقیای سوخته برخوردین =D
ممولن بعد از لایو خودمم یکی دوساعت اهنگ میذارم جر..
نمیدونم چرا دارم مینویسم، فقط دوست دارم شرحش بدم
میدونین خیلی دلم میخواست یکی مثل من بود تا با هم همچین شبی رو جشن بگیریم ولی خب باید با تنهایی کنار اومد دیگهههه D"=
"سراب رد پای تو
کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم
که پایان من اینجا شد
کجای قصه خوابیدی ؟
که من تو گریه بیدارم :)
که هرشب هرم دستاتو
ب اغوشم..بدهکارم =)
تو با دلتنگیای من..تو با این جاده همدستی!
تظاهر کن ازم دوری..تظاهر میکنم هستی :)))))
تو اهنگ سکوت تو...به دنبال یه تسکینم..
صدایی تو جهانم نیست..فقط تصویر میبینم =)
یه حسی از تو در من هست...که میدونم تورو دارم
واسه برگشتنت هرشب...درارو..باز میذارم =") "
هعی..
دلم میخواد تا فردا اهنگارو ک دارم گوش میدم بنویسم جر...مسابقه دادن با خواننده خیلی لذت بخشه
ولی بچه خوبی میمونم و فقط اینو مینویسم و بعد بس میکنم ^-^
" تو اون شام مهتاب...کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار..به پایم شکستی
قلم زد نگاهت، به نقش افرینی
که صورت گری رو..نبود این چنینی :)
پریزاد عشقو
مه اسا کشیدی!
خدا رو به شور..تماشا کشیدی =)
تو دونسته بودی...چ خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من
تا گفتم که هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو ؟
تو گفتی که دریاب!
قسم خوردی برماه...که عاشق ترینی
تو ی جمع عاشق...تو صادق ترینی
همون لحظه ابری، رخ ماه رو اشفت
به خود گفتم ای وای...مبادا دروغ گفت ؟
گذشت روزگاری..ازون لحظه ی ناب
که معراج دل بود..به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق، چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو ازین شکستن..خبر داری یا ن ؟
هنوز شور عشقو..به سر داری یا نه ؟
تو دونسته بودی چه خوش باورم من..شکفتی و گفتی..از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو...تو گفتی که دریاب!
قسم خوردی برماه..که عاشق ترینی
توی جمع عاشق...تو صادق ترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو اشفت
به خود گفتم ای وای! مبادا دروغ گفت ؟
هنوزم تو شب هات..اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم...به تو یادگاری "] "
دارم خل میشم =)))))
وای نمیتونم صفه رو ببینم جررررر
فکر کنم بسته..دیگه حالیم نی دارم چ میگم خسته کننده شد جررر
و اهنگی که عاشقشم و انقدر دوسش دارم که حتی قسمت ویژه ای هم نداره لیریکش که بخوام جدا کنم..انقدر خوبه!
واسه همین کامل میذارم دوس داشین بدانین بگوشین =)
سواری این ور نمیاد
کوه و بیابون چی چیه!
وقتی که بارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟
حالا تو دست بی صدا
دشنه ی ما شعر و غزل
قصه ی مرگ عاطفه
هوای خوب بغل بغل
انگار باهم غریبه ایم
خوبی ما دشمنیه
کاش منو تو میفهمیدیم
اومدنی رفتنیه
اومدنی رفتنیه
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود
کسی حرف منو انگار نمیفهمه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهایی مو از من نمیدزده
درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
واسه ی تنهایی خودم دلم میسوزه
قلب امروزی من، خالی تر از دیروزه
سقوط من در خودمه
سقوط ما مثله منه
مرگ روزای بچگی
از روز به شب رسیدنه
دشمنیا مصیبته
سقوط ما مصیبته
مرگ صدا مصیبته
مصیبته حقیقته
حقیقته حقیقته
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود
خب چصمث بازی بسه دگگگگگگگگگگگگگگگگگ
ب من ک خوش گذش =)
تا مراسم داریوشانه دیگر خدانگهدار
*رفتن زیر پتو با یک جعبه دستمال کاغذی