𝒆𝒗𝒆𝒓𝒚𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈

بیزگیلی بلا بازی ^-^

نامه ای از آن سوی زندگی...برای وجودت که ذره ذره خاموش می شود

نمی خواستم اینطوری بشه...قسم میخورم!

نمی دونم چی شد..یه لحظه یه پوچی عمیق رو حس کردم و لحظه ی بعد غرق خون بودم..باور کن..باور کن من اینو نمی خواستم. من جنبه ی اون کارها رو نداشتم، من حتی عرضشم نداشتم..ازش میترسیدم.

اما همه چیز تغییر کرد..متاسفم عزیزِ من اما من زندگیمو از دست دادم..نمی خواستم دست به کاری بزنم ک نابودت کنه..

حالا همه چیز عجیبه...این خلاء بزرگیه، تو بالای زمین خاکی و آسمون تیره شب داری گریه می کنی..ازم میخوای برگردم و اوه..عزیز من، نمیدونی این چقدر کشنده تر از مرگه..می خوام در آغوشت بکشم، برات لالایی وجودمو بخونم..دلم میخواد تک تک اشک هاتو ببوسم و چشماتو روی حقیقت تلخی که داره وجودتو می بلعه ببندم، میخوام اینکه همه چیزمی رو به رخت بکشم و ببرمت به جایی که عاشقشی.

پشیمونم، من میخوام برگردم،میخوام برگردم...

من برای ساده مردن ساخته نشدم..من باید زنده می موندم تا خودمو فدای تو کنم..فدای نگاهت و لبخندت!

 

 

پ ن : ادامه داره...دو تیکه ی دیگه داره

پ ن 2 : میدونم ضعفاش زیادن..نصفه شبی نوشتمش ولی فعلا دوستش دارم :)
پ ن 3 : نظراتتونو ازم دریغ نکنید ;)

۴ موافق

چقدر قشنگ و پر رمز و راز مینویسی

نظر لطفتهههههههههه 3>

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
می دونی چیــہ ؟
گورِ بابای دنیـا و آدماش
یـادت نره، تا وقتی اسم من یـادته
توی آغوشم یه جای خالی برات هست ღ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان