تو شاهزده ی رویای منی و منم اون کسیم که لیاقت این شاهزاده رو نداشت... در آغوشش گرفت، اون رو از آن خودش کرد و بعد فرار کرد.
من یه بزدل بودم...تو برای من بودی..و من از دستت دادم، متاسفم..
بدون که عاشقتم، بدون که آغوشت برام از همه چیز آرامش بخش تر بود..
پس، اگر یه روزی وجودمو کنار خودت حس نکردی خودت رو در آغوش بکش، و من هم اینکارو خواهم کرد.
می نویسم صرفا برای گفته شدن ناگفته هام، حرف هایی که هیچوقت بهت نمی رسن
کاش می تونستم تک تک اینهارو توی گوشت زمزمه کنم، اش می شد باز وجودمو تقدیمت کنم..دلم برای وجود فانی و بیشتر از اون...برای تو تنگ خواهد شد..
فکر می کنم این یه خداحافطی لعنت شدست..نمیخوام برم، می خوام دو دستی با تو بودن رو بگیرم تا از دستت ندم..اما برگشت..ممکن نیست..
پس...خانگهدار جادوی زندگی من :)
پ ن : اوپس؟ تموم شد...
جررر اعتراف میکنم دفتری ک اینو توش نوشتم از اشکام چروک شده جررر
پ ن 2: نقاط ضعفشو بهم بگید..
پ ن 3: ممنون ک پای خزعبلات روژی خره نشستید ❤