Saturday 22 Khordad 00
وقتی چشم هات پر از اشک شد و بدنت شروع ب لرزیدن کرد
همون لحظه ای که هق هق های مظلومی که در تلاش بودی خفشون کنی ب گوشم رسید
برای اولین بار آرزو کردم که کاش گوش هام هیچی رو نمی شنیدن
چشمام هیچ جا رو نمی دیدن
و روحم از زنده بودن دست برمی داشت..
پ ن : بازم گریه ؟ :{
متاسفم..ولی تنها چیزی که از اون ب یاد میارم گریه کردنشه :}