Wednesday 5 Khordad 00
گفتم : «من هیچ جا نمیرم»
ایوان گفت : « باید بری، نمیدونم چقدر درست تنظیم شده »
پرسیدم : « چی درست تنظیم شده باشه تا چی بشه ؟ »
«دستگاه انفجاری دی اکسید کربن» نگاهش را دزدید. بیان کلمات بعدی برایش سخت بود.
«نفسِ خودمون کَسی»
در آن لحظه دیگر همه فهمیده بودند اما بین فهمیدن و پذیرفتن تفاوتی وجود دارد. آن ایده غیرقابل قبول بود. بعد از تمام چیزهایی که تجربه کرده بودیم، هنوز مکان هایی جود داشت که ذهن هایمان از رفتن به آن سر باز می زدند.
برگرفته از مجموعه سه جلدی موج پنجم :>
ام..
نظرتون ؟