Tuesday 28 Ordibehesht 00
وختی نبود انق دلتنگش نمیشدم...
اونموقه کامنتامو داشم..میخوندم..ی طوری بود انگا اونجاس
ال ندارمشون...شاید چون قرار بود جسور باشم ;)
و من...حالم ازین جسور بودن بهم میخوره...
ازینکه ندارمشون
ازینکه اون رفت..و من با مثلا (!) جسور بودنم اجازه دادم خاطراتشم برن..
متنفرم ازینکه برای اولین بار پیشنهاد خواهرم بهم اسیب زد..
ازینکه رها کردم...من آدمه رها کردن نیستم...من آدمه جسارت نیسم
من فقط میخوام توی پناهگاه امنم عشق بورزم و به آدما نگاه کنم که میان و میرن
نمیخوام با اونا هم مسیر شم
+ اینجور پستا اکثرن کامنتی ندارن...اگرم داشه باشن ب بحث مربوط نی پس ممولن کامنتاشونو میبندم...اما ایندفه میخوام باز بذارم..از پناهگاهاتون بگین..از جسارتایی ک ب خرج دادین