پست قبلو خیلی نگه داشتم بلکه کسی بخواد تو چالش شرکت کنه
ولی نبود...پس دگ صبر نمیکنم ^^
کمی از امروز بگوییم
بسی روزه خوبی بود
به خرید رفتیم
اول ب زور بازویه خانواده
اما کمی ک گذشت پدر هودی زیبایی نشانمان داد و قرار شد قایمکی ان را خریداری نماییم
اما وارد مغازه مانتو فروشی شدیم و ب جای هودی مانتویی خریداری نمودم.
جرررر
امیراوشکولاتم داست
نخریدن برام ایش
بسی نوشیذنی خریدیم!!!!
و الوچه ای کثیف🤤🤤
و مقداری هله هوله دیگر
میخواستم پنیر کپک زده بخرم
ننه نگذاشت!!!!
بسی ناراحت شدیم
امروز یکیو دیدم لباس باب اسفنجی تنش بود....دلم واسه باب افسنجی تنگ شد ...:<
و همواره نگرانه پاندام...
کاش میتونسم از ی جا گیرشون بیارم...
دلم میخواست بیشتر باشم باهاشون ^–^
ب هرحال
بیاین ارزو کنیم خوب باشن..هوم ؟ ^^
عرررر امروز بسی عالی بوووووووووود
راستی
انیمه خوجمل ؟
عاشقانه دوست
عردار بیشتر دوست
جنگ منگی نباشه فق لطفن $_$