Saturday 2 Esfand 99
من فق یکوچولو خسته شدم...
میشه اینجا بشینم ؟
میای دنبالم ؟
من فق یکم میترسم
بغلم میکنی ؟
میگی نترسم ؟
من فق یکم خوشحالم
میای باهات تقسیمش کنم ؟
بهت تقدیمش کنم ؟
اگ انجام دادی چی ؟
اگ مراقبم بودی
اگر بغلم کردی
اگر شادیم مال توعم شد
ول بعدش بری چی ؟
اگ بری و من و خاطراتم بمونیم چی ؟
اگ بری و من این گوشه خسته و تنها و ترسیده بشینم
اگ دیگه شادی ای نداشته باشم
اونموقه چی ؟
من میترسم
ن ت نمیتونی خوبش کنی
من از تو میترسم
از نبودت میترسم
از بودنت بیشتر میترسم
از رفتنت میترسم
ولی از نیومدنت بیشتر میترسم....
من میخوام
میخوام طوری دوستت داشته باشم انگار دگ نمیتونم
میخوام طوری در آغوش بگیرمت که انگار اخرین باره
میخوام طوری ببوسمت که انگار اخرین بوسه مه
اما نمیشه
اما نمیشه
اما نمیشه
شاید چون ت هیچوقت نمیای
شاید چون ت خیلی ازم دوری
شاید چون خیلی وقته تو ب خاک سپرده شدی...