Friday 24 Bahman 99
گفتم برو
رفت
گفتم بمون
نموند
گفتم هرکاری میخوای بکن
رفت
از منتظر موندن خسته شدم
رفتم
گل لاله ای که زمین انداخته بودیم
ریشه زد
همونجا موند
بارون اومد
رشد کرد
زمان گذشت
رشد کرد
زمین پر از علف
لاله زار شد
دوتامون برگشتیم
گفتیم بمون
موندیم
گفتیم برو
نرفتیم
گفتیم هرکاری میخوای بکن
همدیگه رو در آغوش کشیدیم
بادی نوزید
لاله ای واژگون نشد
علف ها کنده نشدن
همه و همه درکنار هم
به همدیگه عشق ورزیدیم :)
پ ن : گاهی اوقات سعی میکنیم کسی ک میخواد بره رو ب زور نگه داریم، فایده نداره....
بزارین خودش بخواد واسه ی شما باشه، بزارین خودش برگرده، خودش بمونه، خودش در اغوش بکشتتون :)
احتمالن قسمت گل ریشه زد لاله زار شد اشتباهه علمی درع خودم مید :|~